جستجوی سریع
/ مجله مهرسا / تقویت خودآگاهی در کودکان

تقویت خودآگاهی در کودکان

9 تیر 1398 4.5
2,451بازدید

خودآگاهی یعنی توانایی شناخت خود، نقاط ضعف و قوت خود، شناخت تمایلات، آرزوها، ترس ها و انزجارها. به عبارتی دیگر، خودآگاهی یعنی آگاهی یافتن و شناخت اجزای وجود خود، شناخت اجزایی همچون خصوصیات ظاهری، احساسات، افکار، باورها، ارزش‌ها، اهداف، گفتگوهای درونی و نقاط قوت و ضعف خود. افرادی که دارای خودآگاهی هستند، هیجان های خود را بهتر می شناسند و بیشتر می توانند آن ها را کنترل کنند. آن ها می توانند نقاط ضعف و قوت خود را بهتر شناسایی کنند و با تکیه بر نقاط قوت، نقاط ضعف را از بین ببرند.

تفاوت‌های گسترده‌ای میان کودک دارای مهارت خودآگاهی با کودکی که فاقد آن است، مشهود است. خودآگاهی برای موفقیت تحصیلی کودک و رشد عاطفی و اجتماعی او بسیار حیاتی است. این مهارت سبب می‌شود تا کودکان قادر باشند به دقت عملکرد و رفتار خود را برای اینکه پاسخ مناسب به موقعیت‌های گوناگون اجتماعی بدهند، ارزیابی و قضاوت کنند. این مهارت فرد را قوی می‌سازد و کودکان را از گزند بسیاری از خطرات دور می‌سازد. تحقیقات نشان داده اند تنها کودکان قوی و دارای ذهنی باز و روشن می‌توانند در برابر سوءاستفاده به طور صحیح از خود دفاع کنند. کودکی که خودآگاهی بالایی دارد، وقتی در کتابخانه‌ای صحبت می‌کند که سایرین در حال مطالعه هستند، نسبت به صدای صحبت خود آگاه است و متناسب با شرایط با صدای بسیار آرامی صحبت خواهد کرد. کودک دارای مهارت خودآگاهی نیاز کودکان کوچک‌تر از خود را شناسایی می‌کند. برای مثال، هنگام زمین خوردن آنها را بلند می کند. همچنین، نسبت به اینکه رفتارهای او چگونه دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد، آگاهی دارد. علاوه بر آن، قادر است احساسات خود را بیان کرده و نشان دهد. او توانایی اولویت‌بندی کردن امور خود را دارد. چنین کودکی خوب تشخیص می‌دهد که چه مواردی لازم است که یاد بگیرد تا تکلیفی را با موفقیت به اتمام برساند. کودک خودآگاه نسبت به نقاط قوت و ضعیف خویش آگاه است و از این آگاهی برای بهبود عملکرد خود در جنبه های مختلف زندگی استفاده می کند.

به طور كلي در مهارت خودآگاهی فرد می آموزد که:
ـ با تكيه بر نقاط قوت خود، براي بهبود نقاط ضعف خود تلاش کند. آگاهی از نقاط ضعف باعث می‌شود كه تسلط بيشتری بر خود داشته باشد.
ـ احساسات خود را بشناسد. فردی كه از احساسات خود، آگاه می‌شود، می‌تواند آنها را كنترل كند. ناتوانی در كنترل و مهار احساسات، می‌تواند به اعتياد، خشونت و … بيانجامد.
ـ از نيازهای خود اطلاع پيدا كند و به جای سرکوب آنها، ياد بگيرد كه از مسيرهای سالم نيازهای خود را برآورده سازد.
ـ در زندگی خود اهداف واقعی را دنبال نمايد و از دنبال كردن اهداف غيرواقعی، تخيلی و كمال‌گرايانه پرهيز كند، زیرا اهداف غير‌واقع بينانه باعث خشم و ناکامی می‌شوند.
ـ خودآگاهی باعث احساس ارزشمندی می‌شود و به فرد كمك می‌كند تا تفاوت‌ها و نقاط اشتراک خود را با دیگران بشناسد.
در جهت کسب این مهارت، والدین می‌توانند به کودکان خویش کمک کنند. خودآگاهی در مورد سه حوزه‌ی اصلی مطرح می‌شود: شناختی، هیجانی و رفتاری که به معنی آگاهی از افکار، هیجان ها و رفتارها است. یعنی یک کودک بداند در این لحظه چه فکری در ذهنش وجود دارد، چه هیجانی را تجربه می کند و چرا یک رفتار خاص را انجام می دهد. کودکان تقریباً در شش ماهگی می توانند خود را از محیط تشخیص دهند و تا قبل از این سن، توانایی درک خود به عنوان یک موجود مجزا را ندارند. این اولین گام در رسیدن به خودآگاهی است. عمده ی فعالیتی که والدین می توانند برای ارتقاء خودآگاهی فرزندان خود انجام دهند در سال های دوم و سوم زندگی آن ها است.

چند راهکار و تمرین برای افزایش خود آگاهی کودکان:
کودکان زیر دو سال:
تاکید بر نام یک هیجان خاص هنگامی که کودک آن را تجربه می کند : کودکان از بدو تولدهیجان های مختلف را نشان می دهند و تا پایان دو سالگی انواع گوناگون هیجان را تجربه می کنند. یکی از موثرترین راه ها برای ارتقاء خودآگاهی هیجانی کودک، صحبت با او در مورد هیجان ها است. برای این کار ابتدا لازم است هیجان های خود را بشناسید. سپس هنگام صحبت با کودک روی هیجان های او تأکید کنید. مثلاً تقریباً در هشت ماهگی کودک هنگام روبرو شدن با افراد غریبه، هیجان ترس را نشان می دهد. می توانید در چنین موقعیتی به فرزند خود بگویید:«از چی ترسیدی دختر خوبم؟». توصیه ی ما این است که روی نام خاص یک هیجان تأکید کنید تا کودک بداند اسم این حالت که تجربه می کند چیست. می توانید با کودکان بزرگتر از یک سال بازی هیجان ها را انجام دهید. بدین صورت که ابتدا تصاویر کودکانی که حالات هیجانی مختلف را نشان می دهند برای او تهیه کنید و سپس از فرزندتان بخواهید حالت آنها را تقلید کند، در صورتی که این تصاویر همراه با شعر باشند، برای کودک بسیار جذاب هستند

ـ پرسیدن سوال درباره افکار کودک : بسیار پیش می آید که کودک بی دلیل بهانه گیری می کند یا خودش هم نمی داند که چه چیزی می خواهد. چنین مواقعی بهترین شرایط برای آموزش خودآگاهی به کودک است .از او در مورد افکارش سوال بپرسید.«به چی فکر می کنی عزیز دلم؟»، «چی شده که دختر/پسر خوبم داره بهانه میگیره؟»، «چی باعث شده که دختر/پسر دوستداشتنی من عصبانی بشه؟».پرسیدن اینگونه سوالات کودک را به تفکر دعوت می کند. به تدریج او یاد میگیرد به دنبال جواب این سوالات بگردد و از افکار خود آگاه می شود. توجه داشته باشید که سن خاصی برای این امر وجود ندارد و می توانید از دوران نوزادی هنگامی که با کودک صحبت می کنید از این الفاظ و سوالات استفاده کنید.مثلاً وقتی نوزاد شش ماهه گریه می کند به او بگویید:«چی شده که بچه ی خوش اخلاق من داره گریه می کنه». هر چند نوزاد نمی تواند به شما پاسخی بدهد اما این کار تمرین مناسبی برای والدین است تا به پرسیدن سوالات این چنینی از کودک عادت کنند.

آموزش تفاوت میان تمایل داشتن و توانستن: با کودک به گونه ای رفنار کنید که تفاوت تمایل داشتن و توانستن را در کند. مثلاً بگویید:« تو دوست داری پشت فرمون ماشین بشینی و رانندگی کنی، ولی نمی‌تونی چون سنت خیلی کمه. تو می‌توانی توی شهر بازی سوار ماشین بشی و خودت رانندگی کنی، اما برای نشستن پشت فرمون ماشین بابا، باید تا وقتی بزرگ می‌شی صبر کنی». یا در شرایط دیگری می توانید به دختر بچه ای که دوست دارد همه چیز در این دنیا صورتی باشد، بگویید:«بنظر میاد دوست داری رنگ موهات تغییر کنه و صورتی بشه. واقعیت اینه که موهای مشکی تو، خیلی قشنگ هستند و من هم خیلی اون ها رو دوست دارم، و البته این امکان نداره که یک نفر رنگ موهاش صورتی باشه»یا به پسر بچه ای که جثه ی ظریفی دارد و تمایل دارد در آینده والیبالیست شود می توانید بگویید:«من درک می کنم که خیلی دوست داری ورزش کنی، شاید بتونی بعنوان بازیکن آزاد در تیم والیبال بازی کنی، اما واقعیت اینه که جثه ی تو برای ورزش های دیگری مثل ژیمناستیک مناسب تره. نظرت چیه در مورد ورزش های دیگه تحقیق کنیم؟». مثال های متعددی در این زمینه وجود دارد که می توانید از آن ها استفاده کنید.مهم این است که کودک شما درک کند توانایی او محدود است و قادر نیست به هر چه تمایل دارد دست پیدا کند. پس از درک این موضوع لازم است توانمندی های او را تقویت کنید.مثلاً در مورد کودکی که تمایل به ورزش والیبال داشت، اما بخاطر جثه ی ظریفش برای این رشته مناسب نبود، می توانید ورزش های دیگری را امتحان کنید و به او در موفقیت در رشته ی ورزشی دیگری کمک کنید.

آشنایی با حالات هیجانی مختلف از طریق عکس : از کودک در حالات مختلف عکس بگیرید و در مورد حالت او در عکس سوال بپرسید. می توانید از وی بخواهید عمداً حالت هیجانی خاصی را نشان دهد یا اینکه وقتی می خندد، می گرید یا عصبانی است، از او عکس بگیرید.پس از مدتی تصاویر را به او نشان دهید و در مورد آن ها صحبت کنید:«چرا دختر مهربونم اینجا اخم کرده؟ناراحت بودی؟چی ناراحتت کرده بود؟چکار کردی که حالت خوب شد؟».اجازه دهید کودک در مورد افکار و حالات هیجانی اش به طور مفصل صحبت کند.همچنین می توانید از او در مورد حالات و افکار دیگران نیز سوال بپرسید. مثلاً تصاویر کتاب داستان را به او نشان دهید و بپرسید:«چی شد که پسره خوشحال شد و خندید؟به چی فکر میکرد؟».این کار کمک زیادی به شناسایی افکار و هیجان ها می کند و مسیر خودآگاهی را برای کودک بسیار هموار می نماید.

همانطور که در مقاله قبل که در آن راهکارهایی برای تقویت خودآگاهی کودکان زیر دو سال عنوان شده بود گفته شد مهارت خودآگاهی در کودکان اگر از همان ابتدای رشد کودک پرورش یابد، وی را از بسیاری مسائل مصون نگه خواهد داشت و سبب خواهد شد کودک در آینده نسبت به همسالان خود در زمینه‌های مختلف اجتماعی عملکرد بهتری داشته باشد. در ادامه مطالب قبل نکاتی برای تقویت خودآگاهی برای کودکان بالای دو سال ارایه خواهد شد:

بر منحصر بفرد بودن کودک تاکید کنید: می توانید از تکنیکی به نام «جعبه پاندورا» استفاده کنید. یک جعبه درب دار کوچک که ظاهر زیبا و خوشایند و چشم نوازی داشته باشد و حس کنجکاوی و تخیل کودک را بر انگیزد، انتخاب کنید و داخل آن آینه ای قرار دهید، سپس آن را به کودک نشان دهید (‌سن مناسب برای اجرای این تمرین: حداقل پنج سال است )‌ و بگویید: « عزیزم! توی این جعبه عکس کسیه که شبیه هیچ کس تو دنیا نیست. حتی اگه همه روزنامه ها رو بخونی هیچ اسمی از اون ادم توش نیست. در تمام تاریخ گذشته و آینده کسی مثل اون نبوده و نیست. کسی که با همه آدمای دیگه فرق داره. بی نظیر و یگانه است. دوس داری توی جعبه رو نگاه کنی؟ می تونی حدس بزنی تو جعبه عکس کیه؟! احتمالاً ابتدا بچه ها حدس هایی می زنند و سپس اظهار تمایل می کنند که داخل جعبه را تماشا کنند. از کودک بخواهید به سمت جعبه رفته و توی آن را نگاه کند. به این ترتیب او پی می برد که آن شخص بی نظیر و منحصر به فرد خودش است…

کودک را با ویژگی های ظاهری خود، شناخت اعضای بدنش و کارکرد هر یک از آنها آشنا کنید: آگاه شدن کودک از این مسئله که او شباهت و تفاوت های ظاهری با دیگران دارد و هر عضو بدنش کارکرد مهم و خاص خودش را دارد. شما میتوانید این فعالیت را با سؤالی ساده مثل، موی تو چه رنگی است؟ قد تو بلندتر است یا قد دوستت؟ عکسها را با چه عضوی میبینیم؟ با کدام عضو صداها را میشنویم؟ با کدامیک از اعضای بدن راه میرویم و دوچرخه سواری میکنیم؟ با کدامیک از اعضای بدن نقاشی می کشیم و… برای ملموس تر شدن تفاوت ها، میتوانید کودک را همراه خواهر یا برادرش یا دوستانش جلوی آینه ببرید و سؤال کنید، مثلا بپرسید: تو چاق تری یا خواهرت؟ رنگ چشم تو چه فرقی با دوستت داره و… بعد از گفت وگو در مورد اعضای ظاهری بدن می توانید از اعضای داخلی بدن و کارکرد آنها سؤال کنید (توجه داشته باشید که سؤالات باید متناسب با سن و درک کودک باشد تا جایی که می توانید سؤالات را ساده بپرسید تا برای کودک قابل فهم باشد) چرا که هدف این است که کودک با اعضایی که نمی بیند نیز آشنا شود. می توانید بپرسید وقتی غذا را قورت می دهی، کجا میرود؟ یا وقتی که نفس می کشی چه اتفاقی در دلت می افتد؟ اجازه بدهید به صدای قلب شما و دوستش گوش دهد. در مورد حس بینایی به کودک بگوید چشمانش را ببندد و بگوید چه اتفاقی می افتد یا از او بپرسید وقتی نمی بینی چه حسی داری؟ در مورد حس شنوایی از کودک بخواهید گو شهایش را محکم بگیرد و توضیح دهد چه اتفاقی میافتد. همچنین میتوانید اجسام مختلف را تهیه کنید و از کودک بخواهید با چشمان باز و بسته روی اجسام دست بکشد و بگوید کدام زبر و کدام نرم، کوچک و بزرگ و… هستند. می توانید خوراکیهای مختلف با طعمهای مختلف (شور، شیرین، تلخ و…) را تهیه کرده و درحالیکه چشمان کودک بسته است به او بدهید تا تشخیص دهد نام خوراکی چیست. با این کار شما توجه کودک را به خودش و اعضای بدنش جلب کرده اید. میتوانید با کمک کودک از هر عضو نقاشی بکشید یا کلاژ درست کنید.

به کودک در درک توالی رشدش کمک کنید: برای اینکه کودک توالی رشد را در خودش درک کند، میتوانید عکسهای دوران نوزادی او را نشان و برایش توضیح دهید و از او بخواهید تا توضیح دهد چه اتفاقی افتاده. همچنین رویش موها و ناخنهایش را برایش توضیح دهید، میتوانید او را با یک عروسک مقایسه کنید که او رشد میکند اما عروسک رشد نمیکند تا تفاوت بین جاندار و بی جان را درک کند. میتوان باز هم با کمک کودک هر عضو را نقاشی کرد یا نمایش اجرا کرد. به این صورت که به کودک، نقش یک عضو را بدهید و از او بخواهید عملکردهای مختلفش را توضیح دهد در پایان بحث ارزیابی کوچکی داشته باشید تا بدانید کودک توانسته به اهداف مورد نظر برسد و تفاوتها و شباهتهایش را با دیگران دریافت کند یا خیر. دقت کنید آنچه باعث تثبیت میشود، تمرین و تکرار است. سعی کنید این کار به صورت نوعی سرگرمی و بازی هدفمند شده باشد.

از تفاوت های فردی سخن بگویید: از کودک بخواهید خودش را توصیف کند. رنگ موها، چشم، قد، وزن و ویژگی های ظاهری خود را با دیگران مقایسه کرده و تفاوت های خود را بگوید. بگوید چه غذا یا رنگ یا گلی را دوست دارد. در حین این گفتگوها، بچه ها به تدریج پی می برند که علایق شان با هم متفاوت است و مثلاً غذایی را که یکی از آنها دوست دارد، برادر دیگرش دوست ندارد و مواردی از این قبیل. اگر تعداد بچه ها زیاد باشد می توان بچه ها را به گروه های دونفره تقسیم کرد و از آنها خواست چند شباهت و چند تفاوت خودشان را با دوست یا برادر/خواهرشان ذکر کنند و سپس آن را گزارش دهند. تاکید بر تفاوت های فردی مهم است، زیرا به کودکان می‌آموزد که آدم ها با هم متفاوت هستند. یافتن شباهت و تفاوت پاسخ هایی که بچه ها می دهند، ابتدا احتمالاً عینی است. مثلاً ممکن است کودک بگوید: موهای من کوتاه است ولی موهای دوستم بلند است یا پدر من پزشک است ولی پدر دوستم معلم است یا در مورد شباهت بگوید هر دوی ما چشم و گوش داریم. والدین و مربیان باید سعی کنند، ضمن تشویق کودکان برای برشمردن شباهت های ساده و عینی، آنها را متوجه تفاوت های شخصیتی و هیجانی شان نیز بکنند. به عنوان مثال ممکن است مربی در کلاس بپرسد که «اگه یه شب قرار باشه مامان خونه نباشه، شما چیکار می کنید؟» هر کودکی پاسخی می دهد و سبک هیجانی خود را در برابر این موقعیت نشان می دهد. به عنوان مثال ممکن است کودکی بگوید: گریه می کنم. دیگری بگوید: می ترسم و خوابم نمی برد.

یکی بگوید: می روم پیش بابا می خوابم و یکی بگوید: به اتاق خود می روم و زودتر می خوابم تا صبح شود و مامان بیاید.

به تفاوت ها در شخصیت و نوع مقابله کودکان با یک موقعیت خاص تاکید کنید: هرچه بیشتر در مورد این مهارت با کودکان کار کنید، به تدریج پاسخ های آنها پخته تر و انتزاعی تر می شود. طوری که ممکن است پس از یادگیری کامل مهارت خودآگاهی، کودک بتواند با جزییات بیشتری در مورد تفاوت ها و شباهت ها صحبت کند. مثلاً بگوید «من شادتر و پرحرف ترم و دوستای بیشتری دارم ولی خواهرم آروم تره و کمتر حرف میزنه و کمی خجالتیه». بچه ها باید یاد بگیرند بدون قضاوت ارزشی، درباره ویژگی های یکدیگر اظهار نظر کنند. مربی و والدین نباید پیام هایی بدهند که تلویحاً نشانگر برتری یک صفت یا ویژگی از صفت دیگر باشد. هدف این است که جو مشارکت بر رقابت غلبه داشته باشد و بچه ها یاد بگیرند خود و دیگران را همانطور که هستند، بپذیرند.

مهارت‌های تخمین زدن و پیش‌بینی کردن کودکان را تشویق کنید: از آنها سؤال‌هایی نظیر اینکه «در امتحان چگونه عمل خواهند کرد؟»، «چقدر ممکن است تکلیف آنها در منزل طول بکشد؟» و «چقدر بازی آ‌ها طول خواهد کشید؟» بپرسید و آن را ثبت کنید. سپس از آنها بخواهید به عقب برگردند و صحت پیش‌بینی‌های خود را ارزیابی کنند.

شرایط قضاوت کردن را برای کودک فراهم کنید: هدف از این کار این است که کودک بتواند رفتارهای خود را مورد قضاوت قرار دهد. مثلاً می توانید برای او کتاب های داستان یا شعری تهیه کنید که شخصیت اصلی آن کار نادرستی را انجام می دهد و بعداً به اشتباه خود پی می برد. سپس بعد از خواندن بخشی از کتاب (قبل از نتیجه گیری)از او بخواهید برای شما توضیح دهد که چه اتفاقی افتاد و چه کاری می تواند مشکل را حل کند. مثلاً در داستانی که یک پسر بچه بدون کسب اجازه از مادرش، قلک خود را شکسته و با پول هایش را هله هوله خریده است، از کودک بپرسید: «چی شد که پسره قلکش رو شکست؟ مامانش ناراحت میشه اگه بفهمه؟ حالا باید چکار کنه». می توانید او را به قضاوت در مورد رفتارهای خودش نیز دعوت کنید. مثلاً وقتی لباس هایش را به طور مرتب در کمد قرار نمی دهد از او بخواهید در مورد این موضوع صحبت کند و بگوید کارش درست است یا نادرست.به تدریج کودک یاد می گیرد رفتارهای خود را ارزیابی و اصلاح کند.

گفتن «نمی توانم»را به کودک آموزش دهید: وقتی کودک قابلیت شناسایی توانمندی های خود را کسب کرد، دیگر از بیان کلمه ی «نمی توانم» هراس نخواهد داشت. بهتر است در رفتارهای روزمره به کودک نشان دهید که چه کارهایی را نمی تواند انجام دهد و از او بخواهید عبارت «نمی توانم» را ادا کند. مثلاً وقتی فرد بزرگسالی به کودک سه ساله می‌گوید: «برام یک لیوان آب بیار» کودک باید بتواند بگوید:«من نمی تونم، قدم نمیرسه». بنابراین لازم است به او یاد بدهید که هر کاری را نمی تواند انجام دهد و علل این ناتوانی را برای او توضیح دهید. لازم است گاهی به کودک بگویید که شما نیز به عنوان والدین برخی کارها را نمی توانید انجام دهید. مثلاً بگویید:«امروز نمی تونم برات شیرینی درست کنم چون خیلی کار دارم»،«من نمی تونم رانندگی کنم چون گواهینامه ندارم» و …

این رفتارها کمک می کند تا کودک درک کند هر انسانی با محدودیت هایی مواجه است و باید با آن ها کنار بیاید. البته توجه داشته باشید که تعداد کارهایی که کودک نمی تواند انجام دهد خیلی خیلی کمتر از کارهایی است که می تواند. بنابراین تلاش کنید هر گاه کودک درانجام کاری موفق نشد، بلافاصله به اوفعالیت دیگری پیشنهاد کنید که مطمئن هستید از پس آن بر می آید. مثلاً وقتی کودک می گوید:«نمی تونم آب بیارم، قدم نمی رسه» بلافاصله از او بخواهید کنترل تلویزیون را به شما بدهد و بگویید:«قدت به کنترل می رسه، می تونی این کار رو انجام بدی.وقتی بزرگتر بشی قدت به یخچال هم می رسه». هر چند لازم است کودک ناتوانی های خود را بشناسد، اما بهتر است روی آن ها تاکید نشود.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
دسته بندی مقالات
0 محصول
ادامه خرید
تایید و تکمیل خرید
مجموع سبد
0 تومان