وقتی بن پستانکش را کنار می گذارد

اگر این کتاب را دوست داشتی...
معرفی وقتی بن پستانکش را کنار می گذارد
بن خیلی پستانک دوست داشت
و همیشهی خدا یک پستانک توی دهانش بود.
تا اینکه یک روز مامان گفت: «بن، تو حالا دیگر بزرگ شدهای.
فکر کنم وقتش رسیده که پستانک را کنار بگذاری».
بن پرسید: «خب، حالا باید چهکار کنم، مامانی؟»
پیام سیستم
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.

وقتی بن پستانکش را کنار می گذارد
© 2010 - 2024 Mehrsa.org